هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چه قدر تاریک است
#سهراب
این پرسه های بی رنگ و لعاب
چیزی عایدم نمی کند
حرفی از جنس تو می خواهم
تا شعرم را رنگی کند
#نیلوفر ثانی
بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که پیش ازین نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر در کمند را
سلام : خوشه ی تاک به هم فشرده ی من
شراب کهنه ی مهر حرام خورده ی من
مرا به یاد بیاور من آن سپیدارم
من اگر نیکم گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
#حافظ
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم
حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و
من بــه دنبال تو یک عمر مسافــــر باشـــم
تو پری باشـــی و تا آن سوی دریا بروی
مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم
که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم
تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری