مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
#سعدی
ببند یک نفس ای آسمان دریچه صبح
بر آفتاب که امشب خوش است با قمرم
#سعدی
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
وان چه در خواب نشد چشم من و پروین است
ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
گوی از همه خوبان بربودی به لطافت
ای صورت دیبای خطایی به نکویی
وی قطره باران بهاری به نظافت
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست