حرف دلت را بزن، حتی اگر صدایت بلرزد...
#ناشناس
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند
همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند
قلب من اسم تو رو جای خون فواره کرد
تا نزدیک تر به من شی از رگ گردنم!
ناشناس
صد زخم زبان شنیدم از تو
یک مرهم دل ندیدم از تو
صبرم شد و عقل رخت بربست
دریاب وگرنه رفتم از دست
ناشناس
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،