اگر عشق نمی بود
علف های بهاری
در آن سرد سحرگاه
سر از خاک نمی زد
اگر عشق نمی بود
اگر عشق نمی بود
علف های بهاری
در آن سرد سحرگاه
سر از خاک نمی زد
اگر عشق نمی بود
به رسم صبر باید مرد آهش را نگه دارد
اگر مرد است بغض گاه گاهش را نگه دارد
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
صبر کن آیه قسم جور کنم تا نروی!
یا در و پنجره را کور کنم تا نروی
صبر کن لشگری از خاطرهٔ روز نخست
بر سر راه تو مأمور کنم تا نروی!
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت
حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت!
خوب می دانم که "تنهایی" مرا دق می دهد
اینجا به دلسپردن من گیر دادهاند
مُشتی اجل به بُردن من گیر دادهاند
اینجا همیشه آب تکان میخورد از آب
اما به آب خوردن من گیر دادهاند
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد
ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
گوی از همه خوبان بربودی به لطافت
ای صورت دیبای خطایی به نکویی
وی قطره باران بهاری به نظافت
در برکه تو باید جَستی بزنم
عشق ماهی گریز پایی است در سکوت آب
#نیلوفر ثانی