پشت کاجستان، برف
برف،
یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
تو غمزه ی غمازی از تیر سپر سازی
چون تیر تو اندازی پس من چه سپر گیرم؟
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
وان چه در خواب نشد چشم من و پروین است
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی… ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
مساحت خلوتم را پر کن
عمودی یا افقی فرقی نمی کند!
همین که ضلعی از چهار دیواریم باشی!
کافی است...
#ناشناس
شب که از نیمه گذشت
من دلم را دیدم
که نشسته لب پاشویه حوض
آب می نوشد و یک جرعه به یاد خوش دوست
ماه هم گوشه دیوار حیاط
باران چشمان ترم را دوست می دارم
تنها امید آخرم را دوست می دارم
اگر عشق نمی بود
علف های بهاری
در آن سرد سحرگاه
سر از خاک نمی زد
اگر عشق نمی بود