یک زمان گفتم به خود: خاموش باش
لب فرو بند از سخن ها گوش باش
ناگهان از جان من بر شد خروش :
هان ! منم پژواک آوای سروش
من نی خاموشم و آوا از اوست
قطره ناچیزم و دریا از اوست
آنکه میگوید : بگو – خود "دیگرست"
باده از ساقیّ و از من ساغرست
صید شعرم او بود صیاد من
داند آنکو بشنود فریاد من.
شاعر ناشناس
دریافت عکس با کیفیت بالا
حجم: 502 کیلوبایت