حدیث آرزومندی

سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی

دلبند من

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ، ولی لب هایم

ساز غزل

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند
همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند

من اگر نیکم و گر بد

من اگر نیکم گر بد تو برو خود را باش

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

---

#حافظ

---

من نیز دل به باد دهم

من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد!

---

#حافظ

---

غبار غم برود حال خوش شود حافظ

غبار غم برود حال خوش شود حافظ

---

#حافظ

---

قسمت این بود

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم
حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و
من بــه دنبال تو یک عمر مسافــــر باشـــم
تو پری باشـــی و تا آن سوی دریا بروی

نقطه چین

از تمنای نگاهم تا نگاهش...نقطه چین
آرزوی بوسه تا میل گناهش...نقطه چین
در دل هر نقطه چینی صد هزاران راز و رمز

حساب امروز

چو دی رفت و فردا نیامد به دست

حساب از همین یک نفس کن که هست

---

#نظامی گنجوی

---

پیاله هوش

مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم
که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم
تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری