دلم عاشق شدن فرمود و من برحسب فرمانش
در افتادم بدان دردی که پیدا نیست درمانش
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنســتمتن خبر که یک قلم بــــی تو ســـیاه شد جهانحاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنســت