زهی! گرد جهان سر گشته از من
چنین بی موجبی بر گشته از من
کجا رفت آن که شب خوابت نمیبرد؟
ز اشک دیده سیلابت همی برد؟
زهی! گرد جهان سر گشته از من
چنین بی موجبی بر گشته از من
کجا رفت آن که شب خوابت نمیبرد؟
ز اشک دیده سیلابت همی برد؟
گمانم شیخ شیرازی ٬ که با یک غمزه ی تنها
به خال هندویی بخشید ٬ سمرقند و بخارا را
اگر یک لحظه در "تهران " به میدان "ونک" میرفت
دمادم شهر میبخشید ٬ و شاید کل دنیا را
بــا شمــا تنهــا نشستن در کنــاری خوب نیست
یا چنین آسان به من دل میسپاری ! خوب نیست
نامسلمـان اینقـدر بــا مـوی خـود بـازی نکن