سعی نابرده

روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر

خرمن سوختگان را همه گو باد ببر


ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا

گو بیا سیل غم و خانه ز بنیــــاد ببر


زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات

ای دل خام طمع این سخن از یــاد ببر


سینه گو شعله آتشکده فارس بکُش

دیده گو آب رخ دجله بغـــــــــــداد ببر


دولت پیر مغان باد که باقی سهل است

دیگری گو برو و نام من از یاد ببر


سعی نابرده در این راه به جایی نرسی

مزد اگر می‌طلبی طاعت استاد ببر


روز مرگم نفسی وعده دیدار بده

وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر


دوش می‌گفت به مژگان درازت بکُشم

یا رب از خاطرش اندیشه بیداد ببر


حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار

برو از درگهش این ناله و فریاد ببر


حافظ


 دریافت عکس با کیفیت بالا
حجم: 498 کیلوبایت