خازن عشق

ای یار قدیم عهد، چونی؟
و ای مهدی هفت مهد، چونی؟
ای خازن گنج آشنایی
عشق از تو گرفته روشنایی
ای چشمه خضر در سیاهی
پــروانه شمـــع صبحــگـاهـی
ای رحم نکـــرده بر تن خویش
و آتش زده بر به خرمن خویش
ای دل به وفای من نهاده
در معــرض گفتـگـو فتـاده
من دل به وفای تو سپرده
تو سر ز وفای من نبرده
چونی و چگونه ای؟ چه سازی؟
من با تو، تو با که عشق بازی؟


نظامی