وقتی که آمدی آهسته در بزن

وقتی که آمدی

آهسته در بزن

تا نشنود دو گوش حریفان صدای عشق

دل بشنود صدای تو ، بیداد می کند

وقتی که آمدی

در ، پشت سر مبند

وقتی سلام تو را بشنود سکوت

از دست می رود

وانگه بهانه ات ،

بگرفته دست غم

از آن دری که تو آیی ، بدر رود

دیگر مجال ماندن بغضی به خانه نیست

گل می دهد برای تو آن بوته یاس

خالیست خانه ،

ولی من برای تو

از روزگار دور

در گوشه ای که نبیند نگاه غیر

پنهان نموده کمی خاطرات خوش

لبخند مانده کمی ، سهم چشم تو

یک دم از این نفس ، که سلامی شود تو را

امید را به یاد تو در کنج این دلم

در گوشه ای که نشکندش سنگ روزگار ،

پنهان نموده ام

یک خرده جان ، که تو را هدیه می کنم

ای مهربان من

وقتی که آمدی

آهسته نام مرا پشت در بگو

آرام تر ، دل غمدیده را بخوان

دل تاب دیدن یکباره ات که نیست

می گیرد آن زبان طپش

می رود ز دست

ای مهربان من ، دیگر بیا

ولی ...

آهسته در بزن