چون لب گشادی بر سخن
جان من آمد سوی من
عطار نیشابوری
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی
دلم می پاشد از هم ، بس که زیبا می شوی گاهی
ای یار قدیم عهد، چونی؟
و ای مهدی هفت مهد، چونی؟
ای خازن گنج آشنایی
صد زخم زبان شنیدم از تو
یک مرهم دل ندیدم از تو
صبرم شد و عقل رخت بربست
دریاب وگرنه رفتم از دست
ناشناس
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی خاک عشق آبی ندارد
غلام عشق شو کاندیشه این است
همه صاحبدلان را پیشه این است
جهان عشق است و دیگر رزق سازی
همه بازی است الا عشقبازی