گاهی چنان بدم که مبادا ببینی ام
حتــی اگـــر به دیده رویــا ببینی ام
گاهی چنان بدم که مبادا ببینی ام
حتــی اگـــر به دیده رویــا ببینی ام
وقتی که آمدی
آهسته در بزن
تا نشنود دو گوش حریفان صدای عشق
دل بشنود صدای تو ، بیداد می کند
وقتی که آمدی
در ، پشت سر مبند
تو همانی که به لب های تو ، معتـادِ لبـم
لب گشـا تا بِـرِسی باز ، به امدادِ لبـم
تو اگر لب نگشـایی ، نفسـم می گیـرد
چه سـکوتی، که بر افتد ،همه بنیادِ لبـم
ن در آخر خط قدم میزنم. پس تا پاراگراف تمام نشده است مرا ازیادت نبر ممکن است فراموشت کنم گفتم که آخر خطم